پرش به محتوا
آگوست 9, 2012 / ناتور شهر

امید طلا برای ایران و برنز برای افغانستان دارم

همانقدر که دوست دارم نماینده ایران در وزن 68 تکواندو برای کشور عزیزمون طلا بگیره (که حتما هم می گیره) ….به همان اندازه هم دوست دارم نیکپا برای افغانستان برنز بگیره و مردم این کشور هم سهمی از خوشحالی المپیک داشته باشند و وسط این همه تلخی شیرین کام بشوند.

ژوئیه 28, 2012 / ناتور شهر

نوشاد, اولین برنده تنیس روی میز ایران در المپیک با نشان فروهر

ژانویه 11, 2011 / ناتور شهر

آشتی

reconciliation, واژه را در سرویس ترجمه گوگل تایپ می کنم تا از معانی متفاوت آن مطمئن شوم. معتقدم تنها راه تغییر شرایط در ایران در افق قابل دید از این مفهوم می گذرد. آشتی تنها راه پیش روی ما برای دستیابی به فردایی است که از ساختن آن برای فرزندانمان سرزمینمان شرمنده و پشیمان نشویم. فرزندانی که روزی ناگزیر از ما خواهند پرسید آن روز که فرصتی فراهم بود برای ایران چه کردید. و ای کاش از تجربه پدرانمان می آموختیم.

شاید آنچه امروز بر سر ما آمده بیش از هر چیز ناشی از قهر پدرانمان باهم بوده است. آنگاه که با بختیار قهر کردند..آنگاه که شعار تا شاه کفن نشد دادند…آنگاه که اقلیت و اکثریت فدایی بر سر هم کوبیدند ..آنگاه که مجاهد و بچه حزب اللهی برای هی تیغ کشیدند. شاید هیچ کدام فکر نمی کردند که نتیجه این قهر چنان مصیبتی شود….و مگر نه این است که از قهر است که قهاری زائیده می شود…و هر چه قهر بیشتر قهار جبارتر. و ای کاش از تجربه پدرانمان می آموختیم.

بیایید قبل از این که پرسیده شویم خود پرسش گر شویم. امروز که فرصتی بود برای ایران چه کردیم ؟ بر سر هم کوفتیم؟ به هم برچسب زدیم؟ بیانیه صادر کردیم؟ عکس همدیگر را سوزاندیم؟ همدیگر را «ضایع» کردیم؟ پاکسازی کردیم؟ دیگر چه کردیم؟….دیگر چه کردیم ..اندکی تامل کن.

و مگر نه این است که وقتی آتش جنگ دوم می رفت تا دنیا را نابود کند یک مصالحه بین دو تفکر از بنیاد متفاوت بود که سدی شد در برابر ارتش نازی؟ یعنی اختلافات بین ما از اختلاف بین کمونیسم و دنیای سرمایه داری بیشتر است؟ یعنی ما توان آن را نداریم که بر سر بنیادهایی با هم مصالحه کنیم و نیروی خود را به جای گسترش اختلافات بر مبارزه با دشمن مشترک متمرکز کنیم؟ و اگر جز این می کنیم آیا غیر از این است که به خود خیانت می کنیم؟

امروز کسانی که مخالف و شرایط ایران زمین هستند طیف گوناگونی از نیروهای متفاوتند که تمایزات جدی هم دارند….اما بیشترین این نیروها  بر برقراری حقوق بشر در ایران تاکید دارند…حقوق زن ایرانی را از دست رفته می بینند…خواستار تبدیل ایران به کشوری پذیرا در صحنه بین المللی هستند و مهمتر از همه رای مردم را اصیل تر از هر امر دیگر می دانند. آیا این ها کافی نیست که با هم آشتی کنیم…آیا حاضریم در ائتلافی با محوریت پذیرش رای مردم و رفراندوم به عنوان تنها و تنها راه حل و ملاک انتخاب گرد هم آئیم؟

و وقتی می گویم آشتی روی سخنم با همه است….از سازگارا تا رضا پهلوی…از دموکرات های کردستان تا جبهه ملی…از نیک آهنگ تا مسیح..و از بالاترین تا 300 کابر نازنینش…همه همه. و کاش که بر هم سبقت می گرفتیم بر این آشتی…و ای کاش از تجربه پدرانمان می آموختیم.

البته من امروز بسیار امیدوارمی شوم وقتی که پای بیانیه محکومیت اعدام در ایران, امضای گروه ها و احزاب متفاوت سیاسی را می بینم…اما آن روزی را دوست دارم که تمامی کسانی که با اعدام مخالفند زیر یک بیانیه مشترک را امضا کنند و نه تنها این…تمامی آزاداندیشان و مبارزان به بیانیه مشترک دادن خو کنند…و مگر ما چه کم داریم از اندیشه و وطن پرستی نسبت به سایر مردم دنیا. بیایید امروز از پدرانمان بیاموزیم تا فردا شرمسار از فرزندان خویش نگردیم.

دسامبر 27, 2010 / ناتور شهر

کردستان را تنها نمی گذاریم

هدف از نوشتن این پست کوتاه این است که اعلام کنم که فعالان جامعه مدنی و سیاسیون و مردم داخل و خارج و همه وهمه کسانی که دل در گرو ایران و ایرانی دارند از هر قوم وهر کجای دنیا باشند دیگر اجازه تکرار فاجعه سال 58 در سنندج را نخواهند داد. کردستان پاره تن ایران و ایرانی است. با استفاده از تمامی شیوه های مدنی و بدون خشونت اعتراض خودمان را به ایجاد تنش در کردستان نشان خواهیم داد تا برادران و خواهران کرد ما بدانند که تنها نیستند, بدانند که عزیز ایرانند و بدانند که در راه آزادی…ما همه با هم هستیم.

دسامبر 14, 2010 / ناتور شهر

پشت پرده برکناری تحقیرآمیز متکی

برکناری منوچهر متکی از وزارت امور خارجه برای کسانی که کمترین آشنایی با احمدی نژاد و خلق و خوی او دارند چندان تعجب برانگیز و غیر منتظره نیست. آنچه در این برکناری اندکی مبهم به نظر می رسد زمان برکناری و شیوه آن است. اگر محمود احمدی نژاد قصد برکناری متکی را داشت چرا وی را در زمان برگزاری همایش ایرانیان مقیم خارج و هنگامی که تنش بین وزارت امورخارجه و نهاد ریاست جمهوری به اوج رسیده بود عزل نکرد؟ یا چرا زمانی که متکی رسما اظهارات بقایی را نابخردانه و تضعیف سازمان دیپلماسی کشور خواند و از موازی کاری ها در سیاست خارجه انتقاد کرد بر کنار نشد؟ در واقع چرا احمدی نژاد این زمان و شیوه خاص را برای عزل متکی انتخاب کرد؟

پاسخ این سوال در نگاه اول سخت می نماید اما وقتی به مصاحبه حسين عليزاده، معاون کاردار پيشين سفارت جمهوری اسلامی در فنلاند با رادیو فردا رجوع می کنید که متکی را سهم لاریجانی از دولت معرفی کرده گره مساله به نظر بازشدنی می رسد. مخصوصا که به یاد می آورید که لاریجانی همین دو روز پیش از هاشمی تمام قد حمایت کرد و ضمنا سوال از رئیس جمهور را حق نمایندگان دانست.

در واقع نزدیکی مجدد و تعریف و تمجید لاریجانی از هاشمی همراه با افزایش احتمال احضار احمدی نزاد به مجلس  چنان به او گران آمده است که برای تلافی حتی تا بازگشت متکی صبر نکرده و فی الفور حکم عزل او را صادر و او را در مقابل میزبان خارجی بی حیثت کرده است.(لازم به یاد آوری است که علاوه بر تصدیق حسین علیزاده بر رابطه نزدیک بین لاریجانی و متکی, وی ریاست ستاد انتخابات لاریجانی را در دوره نهم انتخابات ریاست جمهوری بر عهده داشت که این امر نیز مصدق صمیمیت بین متکی و لاریجانی است.)

متکی بی آنکه خود از ماجرا خبر داشته باشد اولین قربانی دور تازه تلاشها برای نزدیک شدن محافظه کاران به یکدیگر و سعی در ترمیم شکاف بین حاکمیت از سوی محافظه کاران  خارج از حوزه دولت است. این که آیا این تلاشها به نتیجه خواهد رسید یا این که تنها قربانیان بیشتری خواهد گرفت چیزیست که در آینده روشن خواهد شد.

دسامبر 1, 2010 / ناتور شهر

ویکی لیکس و افشای تعادل ناپایدار جمهوری اسلامی

به طور خلاصه تعادل ناپایدار به شرایطی گفته می شود که اگر چه یک سیستم در شرایط تعادلی و ثبات قرار دارد اما شرایط  کلی به گونه ای است که این تعادل و ثبات دیر نخواهد پایید و سیستم دچار دگرگونی خواهد شد. بهترین مثال برای تعادل ناپایدار هرمی است که به صورت باژگون و با سر روی زمین قرار گرفته و ثبات دارد. اگر چه چنین هرمی در یک وضعیت ایستا  قرار دارد اما به روشنی این تعادل ناپایدار خواهد بود.آنچه در رابطه با ایران منتشر شده است روشن کننده تعادل ناپایدار سیستم جمهوری اسلامی در سه سطح ساخت قدرت, ساخت جامعه و ساخت منطقه ای و جهانی است.

در سطح ساخت حکومت انتشار گزارشهای مربوط به اختلاف لاریجانی و احمدی نژاد و بیماری رهبری (جدای از راستی یا نادرستی آن) و اعلام آمادگی هاشمی برای جایگزینی رهبری در واقع آشکار کننده شکاف ژرف در ساختار داخلی قدرت در ایران است. در واقع درست است که پس از کنار زدن اصلاح طلبان از قدرت شکاف پیش آمده در بین نهادهای انتخابی و انتصابی به نفع نهادهای انتصابی تا حد زیادی پر شد اما شکافهای بسیار عمیق تر و جدی تری در ساختارهای نامرئی قدرت و در بین روحانیون بلند پایه و افراد  و خانواده های با نفوذ و درگیر در ساختار قدرت به پیش آمد که نه تنها به سادگی قابل ترمیم نیست بلکه بر این باورم تا تغییرات جدی و پردامنه ای صورت نگیرد ساختار نظام سیاسی جمهوری اسلامی به تعادل باز نخواهد گشت.

در ساخت اجتماعی ایران هم شرایط اگر چه به ظاهر متعادل است اما این تعادل نیز به نظر چندان پایدار نمی نماید. افشای سندی دیگر از ویکی لیکس نشان می دهد که نزدیک به 75 تا 80 درصد از مشارکت کنندگان در انتخابات ریاست جمهوری 88 به موسوی یا کروبی رای داده اند. این نشان دهنده این واقعیت است که تمامی تلاش دولت برای در اکثریت و مشروع نشان دادن خود در نهایت بیهوده خواهد بود و دولت احمدی نژاد هرگز قادر به تثبیت و پذیراندن خود در ساخت اجـتماعی نخواهد بود. اضافه بر آن قبولاندن دولت به بدنه اجتماع با ابزارهایی نظیر سرکوب و تظاهرات سازماندهی و بزرگنمایی شده نیز قطعا نتیجه معکوس خواهد داد و ساخت جامعه را به سمت دفع هر چه بیشتر ساخت قدرت سوق خواهد داد.

در ساخت روابط منطقه ای نیز افشاگری ویکی لیکس آشکار کرد که پشت لبخند اعراب به جمهوری اسلامی دندانهای تیز آنها پنهان شده است. ابرام شاه عربستان بر درخواست حمله  آمریکا به ایران و همراهی مصر با این درخواست نشان دهنده نظر کشورهای اصلی دنیای عرب نسبت به ایران است. ضدیت اعراب با ایران تا جایی پیش رفته که حتی کشور کوچکی مانند بحرین که تا چندی پیش جزو خاک ایران بود و پارسی همچنان زبان رایج آن کشور است نیز به جمع درخواست کنندگان حمله به ایران پیوسته است. پیش بینی می شود که در صورت حمله آمریکا و اسرائیل به ایران کشورهایی چون عربستان و امارات نه تنها کریدورهای هوایی خود را در اختیار نیروهای متخاصم قرار خواهند داد بلکه از بخشش هر گونه کمک نظامی و اقتصادی نیز کوتاهی نخواهند کرد. در چنین شرایطی است که روابط جمهوری اسلامی با تقریبا تمامی کشورهای منطقه (به ویژه پس از افشاگری ویکی لیکس) از ثبات بسیار شکننده و ناپایداری برخوردار است که با هر جرقه ای ممکن است به آتش کشیده شود.

این که هرم دولت دیر یا زود بر کدام ضلع خود سقوط خواهد کرد کاملا بستگی به این دارد که سیاسان واقعی و عقلای حاضر در ساخت قدرت تا چه اندازه قادر به مهار شرایط ساخت سیستم سیاسی, ساخت اجتماعی کشور و روابط منطقه ای و جهانی باشند.

نوامبر 25, 2010 / ناتور شهر

مهدی, ما و بالاترین

راستش رو بخواهید از این دعوای بالا و بالاترین دیگه خسته شدم. بالاترین تکرار داستان اون بچه شده که دو نفر ادعای مادریش  رو داشتن, فقط گویا این دفعه تا تکه نشود کسی قصد ندارد رضایت بدهد. قصدم از نوشتن این چند خط این است که چند نکته را به همه دوستان گوشزد کنم تا شاید رفته رفته تنش پیش آمده فروکش کند.

اول این که مهدی و میترای عزیز, به روشنی مشخص است که تیم دو نفره شما در مدیریت بالاترین به مشکل برخورده است. این گفته مدعی ناتوانی هیچ یک از شما نیست, بلکه جایگاه بالاترین بعد از خرداد 88 چنان دچار دگرگونی شده که نامیدن آن به عنوان فقط یک سایت اشتراک لینک کاملا اشتباه است. بالاترین کارکردهای جدیدی پیدا کرده که کارکرد های قبلی آن را کاملا به حاشیه رانده است و به دلیل همین کارکرد های جدید, انتظارات جدید و رویکردهای جدید نیز خلق کرده است. بر این باورم که مدیریت باید از افراد بیشتری استفاده کند, سعه صدر بیشتری داشته باشد و مهمتر از همه بجای مونولوگ, با کاربران وارد دایالوگ شود.

بی تعارف رویکرد شما در تنش هفته گذشته اشتباه پشت اشتباه بود. یعنی شما بجای این که اول تصمیم به حذف بگیرید, بعد طرح یکماهه اعلام کنید, بعد حسابی از طرح دفاع کنید و با کاربران چالش کنید, حساب ها را ببندید و سرآخر نظر سنجی برگزار کنید…باید اول پیشنهاد خودتون رو اعلام می کردید و دلایل اون رو روشن و شفاف با کاربران مطرح می کردید, بعد نظرات مختلف رو می شنیدید و به هر کدام پاسخ شایسته می دادید. بعد نظر سنجی می کردید. بعد طرح یک ماهه اعلام می کردید. بعد تصمیم نهایی سایت را اعلام می کردید. یعنی دقیقا برعکس آنچه کردید.

امروز هم پیشنهاد جدی من به مدیران این است که به جای تک گویی های پراکنده, به شکل روشن و در فضای شفاف با کاربران وارد گفتگو شوید. بخش عمده ای از تنش پیش آمده ناشی از «حس بی منزلت بودن» است که تصمیم اخیر بالاترین و رفتار مدیران به بیشترین کاربران القا کرده است. اولین وظیفه مدیریت از بین بردن این احساس عمومی با ورود به گفتگوی برابر و شفاف با کاربران است.

از طرف دیگر کاربرانی که هر روز بر تنش در بالاترین می افزایند بسیار بهتر است که جای مقابله به تفاهم بنشینند و پیشنهادات روشن و آشکار در جهت افزایش کارایی بالاترین ارائه کنند. با خود بیاندیشیم که چه قدر از عملکرد ما در جهت ارتقا جامعه بالاترین و چه قدر از آن در جهت تضعیف آن بوده است.

بر این باورم که تصمیم محدود کردن لینک های توهین آمیز مورد استقبال کاربران بیشتری قرار می گرفت اگر پروسه تصمیم سازی و دلایل این تصمیم شفاف می شد, از کاربران درخواست همراهی و همدلی می شد,شائبه  ایجاد نظارت استصوابی و عقل برتر و شورای نگهبان از بین می رفت و سازوکاری دموکراتیک برای اعمال این تصمیم طراحی می شد.

بالاترین دارایی همه کاربران آن است و همه کاربران باید در جهت افزایش کارایی و منزلت سایت کوشا باشند. ادامه روند فعلی متاسفانه نشاندهنده این است که اصل دارد فدای فرع می شود.

نوامبر 18, 2010 / ناتور شهر

حقیقت یا واقعیت

چند روزیست که تصمیم جدید سایت  بالاترین و پیامدها و گفتگو های انجام شده بر این تصمیم جنجالی را با دقت پی گیری کرده ام. روز اول فکر کردم در اعتراض به مخدوش شدن آزادی بیان در بالاترین فعالیتم را در آنجا تعطیل و پس ورد اکانتم را لینک کنم تا هر که زود تر پس ورد را عوض کرد صاحب جدید هویت ناتور شود. تصمیم جنجالی و دل خنک کننده ای بود. اما طبق یک منش دیرین تصمیم گرفتم تا خوابیدن گرد و خاک هیچ کاری نکنم. امروز نسبت به آنچه در بالاترین می گذرد دید تازه ای پیدا کرده ام و بر همین مبنی این چند خط را می نویسم شاید که دوستان اندک عنایتی کنند.

در نظر من دعوای بین گروهی از اعضای سایت و مدیریت سایت دعوای بین حقیقت و واقعیت این است. حقیقت این است که تقدس زدایی و نقد هر اندیشه ای حق مسلم و طبیعی آدمی است که حتی نباید به اندازه نقطه ای مخدوش شود. واقعیت اما این است که اصرار مداوم برخی به احقاق این حق, بالاترین و کاربران و مخاطبان آن را با چالش روبرو کرده است. مدیریت بالاترین سعی کرده با تاکید بر وجود این حقیقت رفتاری متمایل به واقعیت نشان دهد تا سایت ویژگی مرجعیت خود را از دست ندهد.

این دعوا در تاریخ معاصر ایران خالی از سابقه نیست. در دعوای مصدق با شرکت بریتیش پترولیم بر سر ملی شدن نفت ایران مصدق چیزی نمی گفت جز حقیقت ناب, که این نفت ملک کسانیست که در زیر پایشان جاریست و باید ملی شود. واقعیت را اما شاید قوام نمایندگی می کرد که تند می رویم و نمی گذارند. مصدق بر سر حق ملت ایران ایستاد و نفت را ملی کرد و انگلیس از سر غیض با این ملت آن کرد که بعد از گذشت 60 سال از ملی شدن نفتش هنوز خیر آن را ندیده است.

تعارض دیگر شاید در دل خود انقلاب 57 نهفته بود. ملت ایران حق داشت که برای پس گرفتن حق آزادی, حق استقلال, حق انتخابات آزاد, حق آزادی بیان انقلاب کند اما واقعیت این بود که از رحم انقلاب دموکراسی و حقوق بشر زاده نمی شود. استدلال پوپر علیه مارکوزه هم نه در نفی حقانیت انقلاب بلکه بر بنیاد این واقعیت بود که همه انقلابیون وعده بهشت داده اند اما جهنم ساخته اند. استدلالی که به اندازهای قدر می نماید که نطفه انقلاب را دست کم در ذهن نخبگان سیاسی خشکانده است.

با کمی لغزش قصد آن دارم تا از این به بعد حقیقت را امر فلسفی و واقعیت را امر اجتماعی بنامم و سپس سخنانم را جمع بندی کنم. امر اجتماعی متنابه جامعه امروز ما نه خود دین که استبداد به نام دین است. واقعیت اجتماع این است که از نماز مادر بزرگ ها و روزه دوستان شری متوجه جامعه ایران نشده و نمی شود. بخش عمده ای از مبارزان با استبداد دینی هم کسانی هستند که خود قرائت دموکراتیک و حقوق بشری از دین دارند. اصرار بر استیفاء حق تقدس زدایی با شیوه های خشن (به لحاظ بصری) اگر چه حق (امر فلسفی) گروهی از کاربران بالاترین است, اما باعث به حاشیه رفتن امر اجتماعی (واقعیت) مبارزه با استبدادی که رخت دین پوشیده خواهد شد. اضافه بر آن هراس از دین ستیزی باعث خواهد شد تا افرادی که قرائت دموکراتیک از دین دارند به دامان استبداد دینی رانده یا در بهترین حالت بی کنش شوند.

این نکته را هم فراموش نکنید که جامعه کشوری مثل انگلستان با تجربه 400 ساله رنسانس و دموکراسی و مدرنیته و جامعه کشوری مثل آمریکا که بر مبنای سکولاریزم بن فکنی شده است هنوز تا حد بسیار زیادی دینی است. در چنین شرایطی جامعه ایران با پیوند های گوناگون و ویژه ای که با مناسک دینی دارد نسبت به مطالب ضد دینی واکنش های غیر قابل پیش بینی از خود نشان خواهد داد.

تجربه تاریخی ایران نشان داده که آوانگارد بودن بیش از حد بدون در نظر گرفتن ظرف زمان و مکان تنها به حرکات دفعی و پسروی منجر شده است. بنابراین در این مورد خاص تصمیم شخصی من این است که پوپری بیاندیشم و واقعیت یا همان امر اجتماعی را بر حقیقت یا امر فلسفی مقدم قرار دهم و بر همین مبنا از تصمیم بالاترین حمایت کنم. شما اما حق دارید که صلاح خویش کنید.

اکتبر 13, 2010 / ناتور شهر

مقایسه گوانتانامو با کهریزک

آقای لاریجانی رئیس قوه قضائیه به تازگی در سخنانی گفته اند که  کهریزک را باید با گوانتانامو مقایسه کرد. من هم تصمیم گرفتم تا در پاسخ به دعوت ایشان نکاتی هر چند جزئی در قیاس بین کهریزک و گوانتنامو بنویسم

1. رفتار زشت و وحشیانه سربازان آمریکایی با زندانیانی بود که به عنوان اسیر جنگی به آن زندان آورده شده بودند. این زندانیان هموطن زندانبانها نبودند و عضو نیروهای نظامی و شبه نظامی بودند که با کشور آمریکا در حال جنگ مسلحانه بودند. در کهریزک اما زندانیان جوانان و دانشجویانی بودند که هموطن جناب لاریجانی و ایرانی بودند و تنها به دلیل حضور در تجمعات اعتراض آمیز در خیابانهای شهر گرفته شده و به زندان برده شده بودند.

2. در زندان گوانتانامو کسی کشته نشد ولی در کهریزک سه جوان دانشجو و محصل به فجیع ترین شکل ممکن به قتل رسیدند.

3. بعد از افشای مسائل زندان گوانتانامو رسانه های آمریکا در آزادی کامل به شرح و بسط این موضوع پرداختند اما رسانه های داخل ایران از پرداختن به واقعیت کهریزک منع شده اند.

4. بعد از افشای گوانتانامو این مساله به عنوان یک خطای جدی و داغ ننگ از طرف سیاستمداران آمریکا پذیرفته شد و همه جا از آن با تلخی و شرم یاد شد اما در ایران نماینده مجلس از پشت میکرفونی که به غفلت باز مانده بود حادثه کهریزک رو موجب تفریح و خنده قرار داد. بگذریم از سرداری که در جمع, مخالفان را به تمسخر از به کهریزک بردن زنهار می داد.

5. و در نهایت این که مسببان فاجعه گوانتانامو با شفافیت اعلام و محاکمه شدند اما فردی که به گفته دادستان حاضر تهران متهم اصلی فاجعه کهریزک است هنوز از هر گونه پاسخگویی در امان مانده و به مدارج بالا نیز رسیده است.

اکتبر 6, 2010 / ناتور شهر

کدام یک بهتر است؛ جمهوری دموکراتیک یا حکومت پادشاهی؟

برای پاسخ دادن به این سوال عجله نکنید….بگذارید برایتان مثالی بزنم.

در قاره آفریقا کشوری وجود دارد که در سال ۱۹۹۶ وپس از کودتای لوران کابیلا نام آن از زئیر به جمهوری دموکراتیک کنگو تغییر یافته است. از سال ۱۹۹۶ این کشور درگیر جنگ داخلی شد که تا سال ۲۰۰۲ ادامه یافته و منجر به کشته شدن ۴ میلیون نفر و آوارگی ده‌ها میلیون نفر از مردم کنگو به ویژه در مناطق شرقی ان شد. نسل کشی که حاکمان این کشور زیر عنوان جمهوری دموکراتیک انجام دادند از تلخ ترین تراژدی های فراموش نشدنی انسانی است.

در قاره ای دیگر کشوری با نام پادشاهی متحده ( United Kingdom ) یا همان بریتانیا داریم که یکی از با ثبات ترین و روادار ترین دموکراسی های دنیا است.

فکر کنم تا حدودی متوجه منظور من شده اید.

معتقدم و تجربه جهانی نیز چنین ثابت کرده است که آنچه نوع رفتار حکومت را تعیین می کند نام آن نیست بلکه مجموعه ای از ساختار حقوقی و قانونی آن, توان نهادهای مدنی , نهادهای اقتصادی خصوصی , و ظرفیت و دانش اجتماعی مردم است.

به واقع روی سخنم در این نوشته با دو گروه از افراد است.

یکم اصلاح طلبانی که اصرار به حفظ جمهوری اسلامی دارند؛ پیشنهاد من برای این افراد این است که بپذیرند این امر بدون انجام اصلاحات اساسی در قانون اساسی و قوانین موضوعه ممکن نیست, برای رسیدن به حق حاکمیت مردم ساختار حقوقی شفاف و کارآمد و دموکراتیک لازم است, نهادهای مدنی باید آزاد گذاشته و تقویت شوند و مالکیت خصوصی محترم شمرده شود. آنچه روشن است این است که قانون اساسی فعلی چنین ظرفیتی ندارد. بنابراین اگر می خواهید جمهوری اسلامی را حفظ کنید با صراحت از رفراندوم برای تغییر قانون اساسی سخن بگوئید و از آن دفاع کنید.

دوم کسانی که اصرار شدید بر تغییر این عنوان دارند, نهادن نام جمهوری دموکراتیک بر یک حکومت نه تضمین کننده جمهوری بودن آن است نه تضمین کننده دموکراتیک بون آن. بهتر است به جای دعوی بر سر اسم حکومت به رسم آن بپردازید و خواستار برقراری نظام حقوقی شفاف تضمین کننده حاکمیت ملت, برقراری حقوق بشر, استقرار نهادهای مدنی و اقتصاد غیر دولتی باشید.

این امر یعنی تجسم مطالبه محوری و تفکر ایجابی که از ضروریات جنبش های اجتماعی است.